رشد بسامد حرکت تکاملیای است که در یک فرایند اتفاق میافتد. از این رو دانش رشدی جزو دانشهای نظری محض به شمار نمیآید و به مفهومیقابل تعلیم و تعلم نمیباشد.
دانشها را میتوان به دو دسته نظری و تجربی دسته بندی کرد. دانش نظری از طریق بیان و نوشتار منتقل میگردد ولی دانش تجربی هر چند به نظر میرسد که در کلیات قابل انتقال با این روش است ولی به مفهوم دقیق آن هرگز انتقال صورت نمیپذیرد. دانش تجربی به جهاتی دانش وجودی است. به این معنا که از حوزه معرفت شناشی بیرون و در حوزه وجودی قرار میگیرد. اگر بخواهیم برای آن بیان دیگری داشته باشیم، دانش تجربی مانند دانش حضوری است در حالی که دانش نظری دانش حصولی است. دانش حصولی در صورتی به دانش حضوری تبدیل شود به دانش وجودی تغییر ماهیت و شکل میدهد.
از ویژگیهای دانش حضوری، پایداری و بقای آن است از این رو فردی از دانش حضوری در موردی برخوردار است هرگز آن را فراموش نمیکند ؛ زیرا دانش حضوری جزو ذات و ذاتیات وجودی فرد میشود. دانش رشدی از این رو به دانش حضوری شباهت دارد. فردی که به دانش رشدی دست مییابد درباره موضوعی که به رشد رسیده است، نوعی احاطه پیدا میکند و از آن جایی که جزو ذات و یا ذاتیات وی میباشد هرگز درباره آن دانش دچار فراموشی نمیگردد. از سوی دیگر دانش رشدی در وجود فرد تاثیرات مهم و شدیدی به جا میگذارد و موجب تحول شخصیتی وی میگردد و در حقیقت شاکله وجودی فرد را شکل و ماهیت میبخشد. به یک معنا دانش رشدی هویت و شخصیت ساز است. بر خلاف دانش حصولی و اکتسابی که در شکل علم و دانش نظری است هر چند تاثیر گذار است ولی تحول ساز نیست و موجب تغییری فاحش در فرد نمیشود.
از آن جایی که دانش رشدی یک دانش پدید آمده در یک فرایند زمانی و با ادراک وجودی و دریافت درونی تحقق مییابد به یک معنا تعلیم بیانی نیست و نمیتوان به صرف بیان بتوان از معلم و آموزگار آموخت. آموزگار تنها نقش مقدماتی را ایفا میکند و دانش آموز را با مفاهیم آن آشنا میسازد. چنان که آموزگاران حکمت عملی اگر بخواهند دانش و حکمت عملی چون علم اخلاق و یا عرفان را به دانش آموزان خود بیاموزند تنها این امکان برایشان فراهم است تا مفاهیمیرا به شکل نظری و کلیات در اختیار فرد بگذارند. کسی که این مفاهیم را میآموزد نه فردی هنجاری و اخلاقی میشود و نه عارف و سالک میگردد. این دانشها مثل آموزش زبان بیگانه است. آموزش قواعد و یا آشنایی با قواعد و دستور ربانی به معنای یادگرفتن آن زبان بیگانه نیست. آن چه فردی را به یک زبان مسلط میکند به کارگیری آن قواعد و دستور زبان است. از این رو بیشتر از آن که به معلم و آموزگار نیاز باشد به استاد به مفهوم دقیق واژه و کلمه است. استاد در فرهنگ ایرانی آموزگاری است که در یک فرایند زمانی و بلند مدت به آرامیو درنگ مجموعه ای از دانش عملی و کاربردی خود را به شاگرد منتقل میسازد و از او یک استاد میسازد. مانند استاد آهنگر و یا استاد خیاط. در این فرایند آموزشی پرسش نقش کلیدی را بازی نمیکند چنان که آموزش نظری نیز چنین است و تنها به عنوان راهنما و بخش مقدماتی آموزش گاه به کار میرود و یا به کل نادیده گرفته میشود.
حضرت موسی (ع) در جستجوی دانش رشدی و تحول ساز به نزد استادی میرود که از این دانش برخوردار است. آن عالم آموزش وی را مشروط میکند به این که موسی در طول آموزش پرسشی را مطرح نسازد. به نظر میرسد که پرسش در فرایند این نوع از آموزش دانش رشدی نقش کلیدی ندارد هر چند که پرسش برای دستیابی به چشم انداز کلی و نظریه پردازی در پایان کار آن هم به شکل امکانی و شایدی بدان نیازی احساس شود.
در آموزش دانش رشد آن چه مهم و با اهمیت است عمل و تجربه است. شاگرد با عمل به اموری که استاد بدان تاکید میورزد کار را انجام میدهد. در دوره کاورزی برخی از کارها و اعمال شاید بیهوده و یا حتی زیانبار به نظر برسد ولی شاگرد اصل را بر این قرار دهد که به طور دقیق آن را به انجام رساند. شک و تردید در این نوع آموزش زیانبار است و موجب میشود که دانش به شکل وجودی و حضوری در نیاید و جزو شاکله و شخصیت وی نگردد. کاردانش در حقیقت ایجاد دانش رشدی است که موجبات تکامل فرد میشود و عنوان دانش شخصیتساز، استحکام و استواری وی را تضمین میکند.(کهف ؛ آیات 65 تا 82)
در قرآن غیر از این مورد درباره واگذاری اموال یتیم به آنان نیز از دانش رشدی سخن به میان آمده است. در آن جا خداوند دستور میدهد که با تکرار آموزش رشدی در یک فرایند زمانی، یتیم را برای باز پس گرفتن اموال خود مهیا کنند. آزمایش یتیم تا زمان بلوغ زمانی بس طولانی است که در این زمان، آموزش رشدی برای دستیابی به دانش رشدی انجام میپذیرد. در هنگامیکه امانتداران اموال یتیم دریافتند که یتیم به دانش رشدی دست یافت و توان به کارگیری درست از اموال را پیدا کرد اموالش را به او پس دهید.(نساء، آیه 6) در این آیه از واژه "ابتلاء و آنستم" استفاده شده است. ابتلاء یعنی آزمون عملی سخت و دشوار و نوعی کاردانش که با استفاده از واژه "حتی" بیان میشود که این آزمون عملی سخت باید تا زمان بلوغ ادامه یابد. مدت زمانی که شاکله و شخصیت وجودی فرد شکل و قالب میگیرد. واژه دیگری که به کار رفته است "آنستم" است که به معنا انس و الفت گرفتن است. به این معنا که این آموزن عملی سخت و دشوار باید به آن اندازه ادامه یابد که شما با تمام وجود دریابید که فرد با این کار انس گرفته است و جزو رفتار معمولی و عادی و پیش پا افتاده وی شده است.
به هرحال داشن رشدی، دانش حضوری، عملی است که شاکله و شخصیت وجودی فرد را متحول میسازد. این دانش از دانشهایی است که انسان سزاوار است در پی آن برود حتی اگر در زمانی باشد که از نظر شخصیتی به نظر کامل است، چنان که حضرت موسی (ع) این کار را انجام داد و در انتهای رسالت خود به آن اقدام کرد.